۳
يكشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۵:۰۷ ب.ظ
نامت شنوم دل ز فرح زنده شود
حال من از اقبال تو فرخنده شود
وز غیر تو هر جا سخن آید به میان
خاطر به هزار غم پراگنده شود
رودکی
نامت شنوم دل ز فرح زنده شود
حال من از اقبال تو فرخنده شود
وز غیر تو هر جا سخن آید به میان
خاطر به هزار غم پراگنده شود
رودکی
همه عمر برندارم سَر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان هستی
سعدی
کاش آن آینه ای بودم من
که به هر صبح تو را میدیدم
حمید مصدق